همپرسه با افلاطون
اینکه چطور حکومت کاملاً شیعی صفویه توانست با اقتدار بر ایران حکم براند و تشیع را به مذهب رسمی ایرانیان تبدیل کند، از سؤالاتی است که گاهی به آن میاندیشم. چند روز پیش در مقاله «استحالهگرایی در تعامل شیعه با مخالفان مذهبی» (1) تحلیل جالبی در این زمینه خواندم: (1) این مقاله در شماره 47 فصلنامة هفت آسمان منتشر خواهد شد.
با نگاهی به «تاریخ روابط فرهنگ و سیاست» در جهان میتوانیم موارد فراوانی از «تغییر نظامهای سیاسی در اثر تغییر ارزشهای فرهنگی» را مشاهده کنیم و تصدیق کنیم که تحولات عظیم سیاسی مسبوق به تحولات بنیادین در فرهنگ و نظام ارزشی جامعه هستند.
بررسی زمینههای تاریخی- فرهنگی برآمدن صفویان مصداقی عینی برای مدعای کلی فوق است. ایران پیش از صفوی از حدود قرن ششم یا هفتم تا دهم هجری از مبدأ تسنن تا مقصد تشیع مسیر فرهنگی طولانیای را طی کرد. پیشگامان این سیر متکلمان و صوفیان بودند که از یک سو سلاطین و امرا و از سوی دیگر عموم مردم را از تسنن به تشیع خالص هدایت کردند. طریقتهای صوفیانه که در امامان شیعه چهره اولیای الاهی را میدیدند، هم خود از تسنن به سوی تشیع رهسپار شدند و هم فرهنگ عمومی جامعه را در همین مسیر به جریان انداختند، بهطوریکه ایران پیش از صفویه اگر شیعه کامل نبود، دستکم سنی دوازدهامامی بود و با بسیاری از آداب و شعایر شیعی مأنوس بود. به عبارت دیگر، آخرین حلقه از حلقههای فرهنگی منتهی به تشیع خالص صفوی (یعنی تشیعی که کاملاً از تسنن بریده است) تسنن دوازدهامامی بود. یک مثال جالب برای این تسنن ملاحسین کاشفی، صوفی و فقیه حنفی دوازدهامامی، است که روضه الواعظین او همچنان در قالب اصطلاحاتی از قبیل «روضهخوان» و «مجلس روضه» در فرهنگ عمومی مردم ایران به حیات خود ادامه میدهد. با این نگاه به ایران پیش از صفویه میتوان دریافت که تأسیس حکومت شیعی صفوی تبلور سیاسی مسیر فرهنگی چندین قرنهای بود که مردم ایران از تسنن محض به تسنن دوازدهامامی و از تسنن دوازدهامامی به تشیع خالص طی کرده بودند. آن تحولِ در فرهنگ به این تحولِ در سیاست منتهی گشت. چنین است که تحولات بطیء در فرهنگ به تحول سریع در حاکمیت میانجامد. (2)
(2) نقل با اندکی تصرف است.